نامها و اسامی اماکن، مراکز، معابر، ابنیههای عام المنفعه، خیابانها و حتی انسانها از قدیم الایام با روشهای معمول منطقی و عرفی و فرهنگ زاد و بوم و با احتساب وقایع و احوال و زمانها صورت گرفته است. و با هنجارها و فرهنگها سنخیت داشته است. عدهای از این نامها با وقایع و اتفاقات روز و مناسبتها و اعیاد هم مطابقت داشته است. مثلا اگر در یک خانواده مذهبی کودکی در عید قربان متولد میشد نام قربان برآن مینهادند و اگر کسی در میلاد پیامبران، امامان، اولیا و اوصیا متولد میشد نام آن برگزیدگان را مینهادند. اما مردم تا اندازهای پایبند به اسامی و نامهاي انتخابی خود بوده و ارج و قرب زیادی به این اسامی قائل بودند و هستند. متاسفانه در تحولات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی معمولا سیاستمداران و دست اندر کاران و تازه به دوران رسیدهها که احساسی شور و شوق سیاسی دارند با آگاهی و نا آگاهی اسامی دلخواه خود را ترجیح میدهند و اسامی موجود را از برخی اماکن، معابر، میادین، خیابانها یا مراکز علمی، فرهنگی، هنری و حتی تاریخی که مردم سالها با آنها انس گرفتهاند یکشبه حذف و نامهاي دلخواه خود را میگذارند که سنخیت و همخوانی و بار معنایی لازم را هم ندارند. که چه بسیار دیده شده است مردم به این نوع تغییرات اسامی با نگرشهای سیاسی و جناحی وقعی قائل نیستند و در افواه عمومی و حتی اعلان و آگهیهای اطلاع رسانی، اسامی قبلی را مینویسند و تکرار میکنند. مثلا با اینکه چند دهه پیش نام فلکه دانشگاه تبریز را تغییر دادند ولی مردم در افواه و گفتار روز مره فلکه دانشگاه صدا میزنند. کاش این نوع اسامی که هیچ بوی سیاسی از آنها به مشام نمیرسد در اسامی گذاشته شده قبلی میماندند و با گذاشتن نامهاي جديد موجب دو نامی نمیشدند و سردرگمی عابران، گردشگران و عموم را ببار نمیآوردند.
در دهه ۷۰ خبرنگار کیهان در ساختمان موسسه کیهان در آذربایجان شرقی در مقابل دبیرستان فردوسی تبریز بودم قبلا میخواستند نام آن را را با شور و شوق انقلابی عوض کنند که مقاومت مدیران وقت آموزش و پرورش مانع آن شد. بعد در جوار آن مدرسهای قدیمی که چندین دهه نام آن با ابوعلی سینا دانشمند بزرگ ایرانی گره خورده بود و مردم آن را بهنام مدرسه بوعلی میشناختند آن را یک شبه به شهید بهشتی عوض کردند. آن موقع یادم بود که تنی چند از فضلا نوشته بودند که حذف نام بزرگان علم و ادب از مراکز آموزشی درست نیست آن هم دانشمندی که افتخار تمدن جغرافیای فرهنگی ایران زمین و حتی جهانند مثل بوعلی سینای صاحب کتاب شفا و دانشنامه علایی که افتخار ایران ما هستند و شایسته است متولیان امور مراکز آموزشی با طراحی و احداث مراکز جدید را که با اعتبارات دولتی میسازند نام افراد دلخواه خود را بگذارند و موجب تضییع حق بزرگان و بانیان و سازندگان قبلی نشوند. مثلا ۶ قطعه بزرگراه تبریز _ارومیه را که از مدتها پیش میسازند هر یک از آن قطعات را بهنام شهدای خدمت نامگذاری کنند تا هم در اخذ اعتبارات ملی تسهیل و رغبت ایجاد شود و هم از اول مردم با یک نام آشنا شوند.
بناهای ساخته شده قاجاری را ناشیانه تغییر میدهیم و به پیشینه، قدمت و بار عاطفی و وثوقی مردم بی توجهایم اما نام گذاری این اتوبان در حال احداث بهنام شهید آل هاشم که محبوب قلوب مردم آذربایجان بود کاری شایسته است و نامگذاری ایستگاه راه آهن آذربایجان که از زمان قاجار ۱۰۹ سال پیش بهنام آذربایجان نامگذاری شده است تغییر نام آن اکنون بهنام آل هاشم زیبنده نیست. حتی مطالعات جامعه شناسی نشان میدهد یکی از دلایل عدم رغبت عمومی به فرهنگ وقف، تغییر اسامی بانیان و سازندگان و واقفان و یا استفاده غیر از نیت وقف در بهره برداری که امروز نمونههای آن را در ادارات اوقاف تبریز میبینیم، با این اقدامات در نامگذاری این نوع مراکز عام المنفعه و وقفی بهصورت ناپخته موجب روی گردانی خیرین و نیکوکاران جدید از امر ارزشمند احداث و ساخت و وقف بوده است.

اخیرا برای یک کار پژوهی به دانشگاه علوم پزشکی تبریز رفته بودم. کار من در خیابانی که قبلا هم مراجعه کرده بودم و نام《تلاش》را متولیان وقت دانشگاه بر آن نهاده بودند
که نه سیاسی و نه جناحی بود. بهطور ناشیانه روسای قبلی دانشگاه علوم پزشکی آن را تغییر دادند. در حالیکه در افواه و گفتار اساتید و کارمندان و دانشجویان به خیابان مذکور《تلاش》 گفته میشود. عدهای تفکرات جناحی و سیاسی را حتی به نامهای غیر سیاسی معقول هم کشیدهاند که جای تاسف و نگرانی دارد و این کارهای نامعقول و ناشیانه حداقل از روسا و متولیان قبلی دانشگاه علوم پزشکی تبریز پذیرفته نیست. همانطوریکه تحویل بیمارستان وقفی مردم به بخشداری در شرق تبریز کار پسندیده نبود.

کار بزرگ گذشتگان و بانیان و سازندگان را برای احداث این معابر و شوارع که زحمت کشیدهاند ضایع نکنیم و اگر لیاقت، کیاست، جسارت و توان و عرضه لازم را داریم به توسعه معابر و مراکز جدید اقدام کنیم آن موقع نام دلخواه خود را بر آنها نهیم. اخیرا مطلبی را از یکی از فضلا دیدم که به نقل از روزنامه اطلاعات نوشته بود که پس از انقلاب که تب تغییر نام خیابانها و موسسات داغ بود و امروز با گذشت ۴۵ سال نه تنها این تب فروکش نکرده است، بلکه داغتر نیز شده است! جاوید نام مرحوم آیت الله طالقانی که مظهر اسلام عقلانی و رحمانی و خیرخواهی بود و عمری خلق را با نشر آموزههای قرآنی از بت پرستی در تمام اشکال آن و فرد پرستی و فرعونیت پرهیز و به خداپرستی دعوت نموده بود از تغییر نام بیمارستان امیراعلم به بیمارستان طالقانی شکایت و مخالفت نمود و از دانشگاه تهران که بیمارستان زیر مجموعه دانشکده پزشکی آن بود خواست تا هر چه زودتر نام بیمارستان را بهنام قبلی آن برگرداند و دانشگاه اطلاعیه ذیل را منتشر نمود:
“بنا به نظر حضرت آیت الله طالقانی که همواره به حفظ خاطره بزرگان خیر و دانشمند علاقهمند و معتقد به بزرگداشت نام آنها میباشند نام بیمارستان طالقانی بهنام اصلی آن امیراعلم تغییر یافت.”
آری!” چنین کنند بزرگان، چو کرد باید کار”.
طالقانی شاگرد مکتب انبیاء و ائمه هدی و پیرو آموزههای مصدق بود که با هر نوع بت پرستی و کیش شخصیت مخالف بودند و از تعالیم آنان فراوان بهره گرفته بود و آن آموزهها را راهنمای عمل خود قرار داده بود. او دیده بود که مصدق خادم واقعی ملت و طراح ملی شدن نفت ایران در دوران نخست وزیری از هرگونه مجسمهسازی و بت تراشی از او و نامیدن خیابانها و شهرکهای جدید التاسیس بهنام او مخالفت کرده و برحذر داشته بود، چه رسد به تغییر نام مؤسساتی که بهنام واقف و یا خدمتگزاران جامعه نامگذاری شده است.
توصیه سعدی علیه الرحمه را فراموش ننماییم که چه زیبا سروده است:
《نام نیک رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت یادگار!》
اخیرا هم چنین اتفاق نامیمونی در آذربایجان ما افتاده است. قضیه این است که در اوایل دهه ۵۰ مرد نیکو صفت و تاجر فرشی بهنام زنده یاد حاج غلامرضا امیرخیزی دست به کار بزرگی میزند و با همکاری زنده یاد آیت الله حاج میرزا محمود شتربانی، بیمارستانی را در زمینی به مساحت چندین هزار متر در باسمنج احداث و افتتاح و در اختیار مردم مناطق روستایی و شهری میگذارند که تا پایان جنگ تحمیلی این بیمارستان فعال و بیش از ۱۰۰ کادر پزشکی و درمانی داشت و حتی از قره چمن هم نیازمندان برای معالجه مراجعه و عملهای جراحی نیز در آن صورت میگرفت. این بیمارستان که با سرمایه شخصی زنده یاد حاج غلامرضا امیرخیزی تبریزی احداث و تجهیز و تحویل بهداری وقت شده بود بعد از انقلاب ابتدا نامش را عوض کردند. سپس در دهه ۷۰ با خودگردانی بیمارستانها بخشی از تجهیزات آن را به مرکز استان منتقل کردند و در این اواخر با ایجاد بخشداری نامیمون و سیاسی باسمنج بخش اعظم آن را به بخشداری باسمنج اختصاص دادند و از دولت و استانداری که بخشداری تاسیس میکند ولی فقط تابلو آن را درست میکند و با بیتدبیری در سر بیمارستان احداثی وقفی دیگران تابلو بخشداری را نصب میکند، باید واویلا گفت. اخیرا فرزندان واقف که در اروپا کار و کاسبی پر رونقی دارند در سفر به شهر تبریز با هماهنگی معتمد خود به باسمنج میروند تا نسبت به توسعه و تجهیز آن کمک کنند و راه پدر نیکوکار خود را دنبال کنند. وقتی به بیمارستان میرسند با تغییرات قابل وصف مواجه میشوند. تابلو نام واقف و نیت ارائه مجانی خدمات درمانی و بهداشتی زیر کشیده شده، بیمارستان متلاشی شده، بخشی از آن مرکز درمانی با نام دیگری فعالیت و بخشی از آن هم تابلو بخشداری زدند و ناباورانه اتاق عمل بیمارستان، اتاق کار بخشدار شده است. با ناراحتی و اعتراض بیمارستان را ترک و از ادامه سرمایه گذاری و توسعه و تجهیز آن منصرف و راهی اروپا میشوند. تاریخ و فرزندان آینده ملت چگونه بر ما خواهند نگریست. تاریخ و آیندگان در باره این بیتدبیریها و بیسلیقگیها و ندانم کاریهای ما در هزاره سوم و عصر ارتباطات و عصر دانایی و هوش مصنوعی که همه اتفاقات جزیی ثبت و ماندگار میشود، در آینده چگونه در باره ما قضاوت خواهند کرد.

●محمد فرج پور باسمنجی
















