سالگرد جبار باغچهبان؛ مردی که در تبریز بذر آگاهی کاشت و نخستین کودکستانها و مدرسه ناشنوایان ایران را ساخت.
پیشگامی که با قصه، نمایش و هنر، درهای دنیای تازهای را به روی کودکان گشود.
جبار باغچه بان و میرزا حسن رشدیه در تبریز با تاسیس اولین کودکستان و مدرسه بذر آگاهی را بر سرزمین ایران پاشاندند.
خواجه نصیرالدین طوسی در مراغه: یقه کودکان را بگیرید. فرهنگ، هنر، تربیت و حرفه بیاموزید.
یادبودی در ۴۹ امین سالمرگ جبار باغچهبان بانی ” اوشاقلار باغچه سی ” ایران
یاد برخی نفرات روشنم می دارد.
یاد بعضی نفرات رزق روحم شده است.
آذر ماه ۵۹ امین سالمرگ افول آفتاب تابناک یکی از پیشگامان توسعه فرهنگ و هنر سرزمین ایران است. زندهیاد جبار باغچهبان که هنوز در هر شهر و روستا به بزرگی میستایند و خدماتش را ارج مینهند و اماکنی را به نامش آذین میبندند و مباهات میکنند.
همو که میگفت: باغچه اطفال در هر شهر و روستا باید به روی کودکان گشوده شوند و قصهها، سرودها، نمایشنامهها، بازیها و خلاصه فرهنگ و هنر ایران زمین بی آلایش و با فوت و فن کودکانه آموزش داده شود. تا استعدادهای کودکان و نوباوهگان شکوفا گردد و برای ساختن ایران آستینها بالا زده شود. باغچهبان میگفت: در نظر من سرزمینی که هنر در آن زنده نباشد هیچ فرقی با چراگاه ندارد. به نظر باغچهبان هر قوم و ملتی به همان اندازه زنده است که هنر در سرزمینش زنده باشد. باغچهبان را فیوضات در تبریز به چهره ملی کودکان و ناشنوایان اشتهار کرد.
شادروان ابوالقاسم فیوضات که وقتی رییس فرهنگ و معارف آذربایجان بود به گسترش مدارس و مکتبخانههای رسمی اطفال در تبریز همت زیادی گذاشت. در آخر دوره قاجار، فیوضات معتقد بود که راه نجات ایران از خرافات و جهالت و عقب ماندگی آموزش و تعلیم و تربیت خردسالان و نوباوهگان است. وی تعریف نبوغ و هنر《جبار عسگر اوغلی 》۱۲۶۴_۱۳۴۵ه/ش که بعدها شهرت باغچهبان نام گرفت را در ایروان شنیده بود. لذا در ۳۴ سالگی وی را به تبریز دعوت کرد و جلسات متعددی با جبار داشت و از وی خواست اندوختههای خود در تزار و اقمارش را در حوزه آموزش کودکان در تبریز نیز اجرا کند. باغچهبان در مرند و تبریز / اوشاقلار باغچهسی را راه انداخت و در سال ۱۳۰۲ ه/ش باغچه اطفال را در تبریز شکل داد و بعد با جذب چند نفر ناشنوا اولین کودکستان ناشنوایان ایران را راه انداخت.
پدر جبار، حاج رضا، متولد تبریز و بزرگ شده قفقاز خود معمار و مجسمهساز ماهری بود و از فرهنگ مردمان ترک در جنوب و شمال قفقاز و در اینسو و آنسوی ارس اطلاعات زیادی داشت. مادر بزرگ جبار هم بنفشه خانم نام داشت و شعر و داستانهای شفایی و ادبیات عامه و فولکلور که سینه به سینه از نیاکان رسیده را به کودکان نقل میکرد و جبار هم از این داشتههای والدین بهرهها برده و با کسب تجارب و اندوختههای جدید در سرزمینهایی که روزگاری در محدوده جغرافیای فرهنگی ایران بزرگ بود به نوشتن مطالبی در نشریات (ملا نهیب و ملاباشی) مبادرت میکرد و در اپرای ایروان دورههای نمایش و تئاتر را میگذراند.
ترکی آذربایجانی که زبان مادریاش بود همچنین روسی و ارمنی را هم یاد گرفته و داشتههای فرهنگی خود را با داشتههای سرزمین پهناور روس که از غارت و الحاق سرزمینهای دور و نزدیک ملل آسیایی و اروپایی شکل گرفته بود ممزوج میکرد و در سن پختگی با مهاجرت از ایروان به تبریز در صدد ادای دین به فرزندان زادگاه آبا و اجدادی خود درآمده بود.
جبار با تاسیس کودکستان ناشنوایان در سال ۱۳۰۳ ه/ش در تبریز دست به کار بزرگی زد. وی با کمک ادبیات غنی زبان و ادبیات ترکی با ایما و اشاره به ارتقا حواس پنجگانه کودکانی بر میخاست تا آنها خوب بفهمند، درک کنند، بشنوند و ادا و اطوار نمایشی جبار در این میان کودکان را برای یادگیری و زبان گشایی و بیان مقصود با ایما و اشاره و دست و سر و ابرو راه میانداخت.
جبار وسایل کار دستی و اسباببازی را با استفاده از ابزار آلات ساده برای بهره گیری در آموزش ناشنوایان میساخت و ابتکارات زیادی را از خود داشت. به نوشتن داستانهای ساده و کوتاه به زبان ترکی و کشیدن نقاشی با الهام از محیط و طبیعت و استفاده از بیان و زبان شفایی برای آموزش بیشتر تلاش میکرد.













باغچه بان، ابوالقاسم فیوضات و حاج ذکا دیباج، بزرگان معارف وقت تبریز هدف از راهاندازی کودکستان برای کودکان عادی و کر ولال را پرورش تواناییهای گوش دادن، سخن گفتن، مشاهده کردن، اندازه گرفتن، پرورش حس همکاری و نوعدوستی و جمعی کارکردن و بهطور کلی آماده کردن کودکان برای زندگی و رفتن به مقاطع بالاتر چهها در سر نداشتند قبل از اینکه ژان کازینو مردم شناس و ارتباطدان فرانسه این یافتهها را در دانشگاه سوربن به رشته تحریر درآورد.
این بزرگان معارف، همچون خواجه نصیر الدین طوسی که آنهم در شهر تاریخی مراغه نبوغش را بروز داد معتقد بودند باید یقه کودک را از همان پا گرفتن در دست گرفت. تعلیم داد و آموزش و مهارتپذیری و کار و تلاش و فرهنگ و هنر را در آنان نهادینه کرد تا از مشکلات زندگی و جامعه نهراسند و راه گریز پیش نگیرند و تدبیر و چاره اندیشی برای خود و جامعه خویش را پیش گیرند و رفاه و بهتر زیستن را در آینده برای خود و همنوعان شکل دهند. همان مرامی که امروز پایه و فلسفه اموزش و پرورش ملل توسعهی یافته حساب میشود.
وقتی ابوالقاسم فیوضات را به تهران بردند و رئیس فرهنگ و معارف پایتخت در زمان پهلوی اول کردند. باغچهبان هم به تهران رفت و کارهای مدرسه اطفال و ناشنوایان را در تهران نیز دنبال کرد و ابتکارات خود را تکمیل و در سالهای بعد جمعیت حمایت از کودکان کر و لال را شکل داد. مجلات کودکان منتشر کرد و کتابها و جزوات به زبان ترکی نوشته شدهی باغچههای اطفال تبریز را به زبان فارسی ترجمه و تکمیل کرد. رباعیات خیام را به زبان ترکی به نظم کشید با وزارت آموزش و پرورش وقت، نقشه راه ایجاد کودکستان و مدارس استثنائی را در سراسر ایران کشیدند و اجرا کردند.
این مرد بزرگ فرهنگ و آموزش ایران در ۴ آذر ۱۳۴۵ه.ش در تهران دار فانی را وداع کرد و در محلهی چشمهی علی شهرری به خاک سپرده شد که متاسفانه مزار وی نیز تعریف چندانی ندارد و هم اکنون صدها مکان آموزشی، فرهنگی و عمومی در تمامی شهرها و روستاها به نام باغچهبان نامگذاری شده و جا دارد شهردار تبریز و شورای شهر نسبت به نامگذاری یکی از مراکز عمومی شهر تبریز به نام باغچهبان را در سر لوحهی کاری خود قرار دهد.
متاسفانه فرمانداری تهران در تیر ۱۴۰۰ مصوبه شورای شهر مبنی بر نامگذاری یکی از خیابانهای فرعی تهران را بهنام جبار باغچهبان همچون خیابانی به نام صمد بهرنگی به دلایل واهی نپذیرفت که با اعتراض بخشی از جامعهی فرهنگی، هنری و آموزشی کشور مواجه شد که خود حدیث مفصل دارد.
جبار باغچهبان همچون میرزا حسن رشدیه اولینهای کودکستان و دبستان و مدرسه را به سبک امروزی در تبریز تاسیس و راه انداختند و بر تعلیم و تربیت کودکان سرزمین مادری خود همت گماشتند و بذر آگاهی و بیداری ملت را پاشیدند. مردان بزرگ دیروز تبریز سکاندار و سهامدار فرهنگ و آموزش و هنر ایران زمینند، آنان در حافظه ملت ما نامی نیکو و بزرگ دارند و همیشه با احترام از آنها یاد میشود و به قول نیما یوشیج چه زیبا گفت:
《 یاد بعضی نفرات، روشنم میدارد
اعتصام یوسف
حسن رشدیه
《جبار باغچه بان》
قوتم میبخشد
راه میاندازد، و اجاق کهن سرد سرایم
گرم میآید از گرمی عالی دمشان
یاد بعضی نفرات
رزق روحم شدهاست.
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جراتم میبخشد. روشنم میدارد…
محمد فرج پور باسمنجی
عضو خانه توسعه آذربایجان
















